#روزنه‌عشق پارت2

꧁𝐻.𝑅.𝐸꧂ ꧁𝐻.𝑅.𝐸꧂ ꧁𝐻.𝑅.𝐸꧂ · 1404/3/31 01:39 · خواندن 4 دقیقه

سلام بفرما ادامه😉👇🏻

 

 

 

با شنیدن اسم شیوا ناگهان ترسی به وجودم افتاد هل کرده جواب دادم:

+بله میشناسمشون اتفاقی براش افتاده

_ایشون تصادف کردن الان تو بیمارستان بستری هستن هنوز به هوش نیومدن

+کدوم بیمارستان...

بعداز پرسیدن اسم و آدرس بیمارستان تلفنو قطع کردم که مامان و بابا بانگرانی ازم پرسیدن:

_کی بود چیشده چی میگفت

با ناراحتی و نگرانی هل کرده روبهشون گفتم :

+از بیمارستان بود شیوا تصادف کرده و بیهوشه

باگفتن حرفم مامان خیلی سریع واکنش نشون داد :

_وای خدای من شیوا آخه چطور این اتفاق افتاد

و بابا با لحن دلخوروناراحتی برای آروم کردن مامان گفت:

_عزیزم نگران نباش شاید اصن اون شیوا نباشه یا اشتباهی شده باشه حالا پاشین آماده شین بریم ببینیم چیشده منم با خانوادش تماس میگیرم

بعداز حرفای بابا سری به نشونه تاییدحرفش تکون دادم و بلندشدم بقیه هم همینطور هرسه‌مون رفتیم و آماده شدیم 

•••17دقیقه بعد•••

تندتند از پله ها پایین رفتم خدمتکار به سمتم اومدو باعجله گفت :

_آقا و خانوم بیرون منتظرتونن

سری تکون دادم و به سمت در رفتم مسافتی رو تا ماشین طی کردم و همراه مامان بابا سوار ماشین شدم و بابا با اشاره به راننده گفت حرکت کنه

چنددقیقه ای تو راه بودیم همه بااسترس و نگرانی به شیوا فک میکردیم آخه چرا این اتفاق افتاد درسته من ازش دلخوشی ندارم و خیلیم باهاش مشکل دارم ولی این حقش نبود که این اتفاق بیوفته یه لحظه یاد اون موقعی که داشتم باهاش بحث میکردم افتادم وای چه حرفایی بهش زدم نکنه بخاطر همین خودشو انداخته باشه جلو ماشین وای خدای من عذاب وجدان دارم چرا اینطوری باهاش رفتار کردم آخه

باصدای مامان از فکر بیرون اومدم و بهش چشم دوختم و با گیجی گفتم:

+ها چیزی گفتین

مامان نگران گفت:

_عزیزم فکرت کجاس گفتم رسیدیم پیاده شو بریم ببینم چی به سر شیوا اومده

سری تکون دادم و باگفتن باشه ای از ماشین پیاده شدم 

واردبیمارستان شدیم و توی راهرو بیمارستان قدم برمیداشتیم بابا به سمت پذیرش رفت و ازشون پرس و جو کرد و به سمت اتاقی که شیوا بستری بود رفتیم از پشت شیشه بهش نگاه کردم خیلی اوضاعش وخیم بود دکتر از اتاق بیرون اومد همون لحظه خانواده شیواهم اومدن مامان با مادرش حرف میزد و سعی میکرد آرومش کنه بابا و پدر شیوا هم بادکتر صحبت میکردن و میگفتن:

{.. #دکتر  _پدرپارسا  =پدر شیوا

_چیشد دکتر حالش خوبه

#شما چه نسبتی با بیمار دارید

=من پدرشم آقای دکتر بگید حالش چطوره کی به هوش میاد

#ببینید آقای محترم درحال حاضر دخترتون تو کماست و اگه تا فردا ظهر ازکما بیرون نیاد دیگه ما نمیتونیم وضعیتشو تضمین کنیم 

_میتونیم ببینیمش

#الان فقط دونفر میتونن ببیننش

و دکتر رفت و بابا روبه پدرشیوا گفت:

_شما و همسرتون برید ببینیدش 

پدرشیوا نگاهی به من انداخت و رو به بابا گفت:

=پس پارسا چی اون الان غمش از هممون بیشتره درسته هنوز نامزد نکردن ولی قرار بود نامزد کنن من از پشت شیشه هم میتونم ببینمش پارسا و همسرم برن داخل ...

...............

همراه مادر شیوا وارد اتاق شدم شیوا بی‌جون باکلی زخم و جراحت روی تخت افتاده بود الان حاضر بودم همه چیو بدم ولی اون بیدارشه و باهام حرف بزنه 

بیشتراز هرچیز عذاب وجدان داشتم که چرا باهاش اونطور رفتار کردم و نکنه واقعا به خاطر حرفا و رفتار من این اتفاق برای شیوا افتاده 

مادرش به تخت نزدیک شد دست شیوا رو توی دستاش گرفت و کمی فشرد وباصدایی که گرفته بود و از ته چاه میومد لب زد:

_شیوا جان دخترمامان چشاتو بازکن ببین مامان پیشته چشاتو بازکن منو نترسون شیوا من طاقتشو ندارم 

به اینجای حرفش که رسید دیگه گریه‌ش گرفت و بغض کرد

واقعا از دیدن اینا خیلی ناراحت میشدم

پرستاری که اونجا بود وقتی مادر شیوا رو توی اون وضعیت دید بهش دلداری دادو از اتاق بیرون بردش

حالا فقط من موندم و شیوای نیمه جونی که روی تخت بود و کلی دستگاه و سرم بهش وصل بود به صورتش نگاه کردم یکی یکی اعضای صورتشو از نظر گذروندم نصف صورتش کبود و خون مرده شده بود دیگه اثری از اون خوشحالی و شادابی قبل تو صورتش نبود.

خودم مقصر این اتفاق میدونستم 

واقعا هم مقصر بودم چون رفتارو حرفا و حرکات ظالمانه من بود که شیوا رو به این وضع انداخت

باید سعی میکردم به هوش بیاد بیدار شه

رفتم کنار تخت ایستادم به چشمای بسته‌ش چشم دوختم و شرمندگی و شرم ساری سرمو پایین انداختم و باعجز نالیدم :

+شیوا منو ببخش میدونم شاید صدامو نشنوی یاشاید اصن زنده از روی این تخت بلند نشی ولی ازت معذرت میخوام که اون رفتارو باهات داشتم من اشتباه کردم من نمیدونستم این اتفاق میوفته 

کمی مکث کردمو ادامه دادم:

+شیوا من حاضرم همه چیو بدم تاتو دوباره چشاتو باز کنی من همش میگم ای کاش ما اشتباه کرده باشیم و تو شیوا نباشی یه آدم دیگه باشی و شیوا زنده باشه

........